شصت و چهار

ساخت وبلاگ

داشتم یه آهنگی رو گوش میکردم که غمگین بود، منم که آماده بودم که غم دنیا بشینه روی دلم و بغضم بترکه . یه دفعه زدم شافل و از هر دری سخنی . رفتم تو کار شغل دوم... شروع کردم به کار و زدم به رگ بیخیالی... این وسط ها برای خودم یه قری هم میدم که فکر کنم خیلی خوشحالم... ولی واقعیت یقه تو میگیره. یه جا میگیره و خفت میکنه. برای من هر چند دقیقه یه بار شده. قبلا ها ماهی یکی دو بار بود، الان اما چند دقیقه یه بار میاد سراغم و خفم میکنه. نفسمو تنگ میکنه. اینتروال هاش خیلی کم شده.

الان که مینویسم کنارمه... توی تخت خوابه و من مشغول کارم روی میز بغل تخت. با یه نور ملایم و موزیک توی گوشمه. زندگی دو نفر همونقدر که شیرینه به نظرم همونقدر هم تلخه.

Marooned Girl...
ما را در سایت Marooned Girl دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eiammaroonedd بازدید : 129 تاريخ : پنجشنبه 11 ارديبهشت 1399 ساعت: 9:34