بی تو اما بهترم !

ساخت وبلاگ

بعد از آخرین شبی که با هم بودیم، دیگه بهم زنگ نزده. الان 4 روز میگذره. البته تعجب نمیکنم. قبلا هم اینطور شده بود و اونشب توی مستی برام توضیح داد که نمیخواد به هم وابسته بشیم. برای همین به قول خودش داره مراقبت میکنه. درواقع میترسه. مثل همه آدم هایی که شکست بدی خوردن و فکر میکنن دیگه نباید به کسی وابسته بشن. میفهمم. ولی راهش این نیست.

الان بی مقدمه براش نوشتم: کاش هرگز باهات نخوابیده بودم.

میدونم وقتی میخونه دیگه دیر شده و من ناراحتش کردم. حال بدی دارم. توی دو ساعت ترافیک لحظات خوبمون میومد جلوی چشمم. و آرزو کردم کاش هرگز بهش نزدیک نشده بودم.

خودمو بستم به چای و نبات از شدت دل دردی که همراه اسهاله و از صبح یقه ام رو گرفته. رفتم و چیزی که براش نوشته بودم رو اصلاح کردم و به جاش یه نقطه گذاشتم. ترسوام؟ نمیدونم. شاید از روی احتیاطه. شاید هم ملاحظه کاری. البته که همیشه ترجیح میدم خودم ناراحت باشم تا کسی رو ناراحت کنم. دوسش دارم؟ نمیدونم. ولی فکر میکنم شیفته بدنشم. چون چیز دیگه ای بهم نداده. بهم شانس این که بشناسمش رو نداده. میخوام چی کار کنم؟ احتمالا باید تمومش کنم. یه لوپ بیماره الان افتادم توش و باید یه جایی خودمو از توش بکشم بیرون. کمک میخوام؟ نه! من تنهایی از پس همه چیز برمیام. ممنون.

باور کن همه آدم ها از دور جذاب ترند. و من تنهاتر حالم بهتره...

+ نوشته شده در  یکشنبه هفتم آذر ۱۳۹۵ساعت 19:23  توسط دور افتاده  | 
Marooned Girl...
ما را در سایت Marooned Girl دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eiammaroonedd بازدید : 130 تاريخ : چهارشنبه 31 خرداد 1396 ساعت: 2:28