پنجاه و شش

ساخت وبلاگ

این رو میدونم که دیگه خیلی حرف نخواهم زد. کلا که زیاد حرف نمیزنم هیچ وقت.. منظورم سرکاره. با همکارهام. دارم سعی میکنم کمتر بگم از خودم حداقل. 

گاهی یه حرفهایی آدم میشنوه که ممکنه هرگز از ذهنش پاک نشه. این روزها که من به شدت درگیر بیماریم هستم، یادآوری این موضوع نه تنها خوشایند نیست بلکه بسیار هم برام دردناکه. 

چند وقت پیش، حرف بود سر سیگار کشیدن، که یه دفعه یکی از نزدیک ترین آدمهای زندگیم بهم گفت که تو مریض تر از اونی که بخوای سیگاری هم بشی. انقدر این حرف درد رو مثل یه تیغ تیز فرو کرد توی تنم که ناگفتنی.

اون روز هم همکارم بهم گفت تو یه کلکسیونی از انواع بیماری ها، همکاری که تقریبا 8 سال میشناسمش و اگر حداقل شناختی راجع به من داشت میدونست که این موضوع من رو ناراحت خواهد کرد. که خداروشکر نمیشناسه.

 

ولی داشتن "میم"، یعنی بودنش توی زندگی بهم انگیزه میده. در واقع تنها انگیزه ایه که منو زنده نگه میداره. تمام تلاشم اینه که این رابطه رو حفظ و نگهداری کنم. کاش بتونم.

Marooned Girl...
ما را در سایت Marooned Girl دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eiammaroonedd بازدید : 117 تاريخ : سه شنبه 7 اسفند 1397 ساعت: 16:56